هرچه برای اطرافیانم محدودیت تعیین می کنم و مرز که هیچ، اطرافم حصار می کشم تا با حساسیت ها و نقطه ضعف های من کاری نداشته باشند باز هم انگار از روی حصار می پرند اینطرف، دکمه ممنوعه را فشار می دهند و برمی گردند آنطرف حصار، حال من خراب می شود و آنها به من می خندند...

اگر بین ما و دیگران مرزی نباشد، درست مثل کشوری که هیچ مرزی ندارد میدان تاخت و تاز اطرافیان می شویم و مایملک روانیمان به تاراج می رود. ولی اگر کشوری مرز داشته باشد و پشت این مرزها هیچ سربازی نباشد که از مرزها دفاع کند چه؟  آیا دیگران صرفا به خطوطی که روی زمین کشیده شده است احترام خواهند گذاشت؟ بعید است!

اگر شما مرزهایتان را به دیگران گوشزد می کنید و بطور شفاف از آنها می خواهید که به احساس و خواسته شما احترام بگذارند ولی آنها براحتی این کار را انجام نمی دهند به این معنا است که زیرپا گذاشتن مرزهای شما برایشان "پیامد" ندارد، یا بعبارتی شما رفتار جراتمندانه ای ندارید و از قدرت و جرات لازم برای دفاع از مرزهایتان برخوردار نیستید. 

برای ندیده گرفته شدن مرزهایتان پیامدهایی مشخص کنید که بتوانید اجرایشان کنید، بطور مثال :  اگر همچنان به داد زدن ادامه بدهی ناچارم اتاق را ترک کنم، اگر باز هم سر سفره به من اصرار کنید که باید چقدر غذا بخورم بعد از این در اتاقم غذا خواهم خورد، اگر همچنان خانه نامرتب و کثیف باشد ناچارم از خرجی ماهیانه خانه مبلغی را کسر کنم و آن را به استخدام فردی جهت نظافت اختصاص دهم.