چند نفر از دوستان سوال پرسیدند که معنای "بازآفرینی خویشتن" چیست؟ یا همان تله هاي زندگی  و این دوره بدرد چه کسانی می خورد؟

اگر فردی در خانواده ای سرد، بی مهر و انتقادگر بزرگ شده باشد ممکن است در کودکی به این نتیجه رسیده باشد که برای گرفتن محبت و توجه والدین باید خودش را به شکل انتظارات و توقعات آنها درآورد و اینطور می شود که  خود  واقعی اش را رها می کند و  خویشتن غلطی از خودش می سازد که با علایق و استعدادهای واقعیش همخوانی ندارد.

گاهی هم برعکس ، اموزه های درست و به جای والدین، می تواند فرصت زندگی دوباره برای فرزند ایجاد کند. بعنوان مثال در فیلم سینمایی آلفا ما می بینیم که چگونه یک یادآوری از صحبتهای مادر جان فرزند نجات داده می شود و او میتواند درست ترین تصمیم را بگیرد. هرچند که این تنها یک فیلم هست ولی نمونه روانشناختی آن بسیار در زندگی واقعی به چشم می خورد

حتی اگر او در ساختن این خویشتن اشتباهی موفق شود در زندگی هیچوقت عمیقا به احساس رضایتمندی دست نخواهد یافت چون احساس رضایتمندی نه با تایید دیگران که با خواسته ها و نیازهای اصیل ما پیوند دارد.

در سفر زندگی از جایی به بعد باید خویشتن غلط را رها کنیم تا خود واقعیمان را پیدا کنیم.

ولی داستان تلخ اینجاست که وقتی خود واقعیمان را پیدا می کنیم شبیه کسی است که سال ها زیر آوار مدفون مانده است. دست و پایش شکسته و بیمار است ، بنابراین نمی توان انتظار داشت وقتی خود واقعیمان را پیدا کردیم خودش راه بیافتد و کارها را درست انجام بدهد. او نیاز به مراقبت، توجه، راهنمایی و مهارت آموزی دارد.

هدف ما در دوره بازآفرینی خویشتن با همان تله هاي زندگی همین است: پیدا کردن خود واقعی و کمک به او تا دوباره روی پاهایش بایستد.