خانم دکتر من پیش هر روانشناسی میروم متاسفانه تا اخر جلسات پیش نمیروم و درمان را نصفه قطع میکنم میشود دلیلش را توضیح دهید

طبق تجربه های روان درمانی من در طول این سالها افرادی که به من مراجعه میکنند کلا دو دسته اند دسته اول کسانی هستند در بحران هویت هستند یا درحال دست و پنجه نرم کردن با یک اسیب جدی در زندگیشان هستند حالا به هر دلیلی دچار رنج هستند که برای حل کردن آن به دنبال یک راهکار هستند تا بتوانند به حال قبل بازگردند مثل یک پزشک که با تجویز دارو ناراحتی های جسمی بیمارش را خوب میکنند این دسته از افراد هم دنبال کتاب سی دی و سیمنار میروند تا حال روانی اشون تسکین دهند ولی گروه دوم افرادی هستند که برای مسیر رشد روانی اشان به نوعی برخورد می کنند که انگار قرار است یک ورزشی یا مثلا نواختن یک موسیقی را یادبگیرند وقتی وارد مسیر درمان میشوند انها به دنبال درک بسیار عمیق در ارتباط با خودشان هستند و با هر روشی درمانی می خواهند که مهارت های مدیریت هیجاناتشان در بحران ها و موقعیت های زندگی را یادبگیرند و کاملا مهارت کسب کنند گویا گروه اول فقط می خواهند که سریع روانشان را بهبود دهند و انگیزه زیادی دارند برای کاهش رنج روانی هرکاری را بکنند ولی گروه دوم درک میکنند که رشد فردی برای اینکه مهارت کسب کنند نیاز به تمرین و ممارست فراوان دارد و یک مسیر طولانی و پر پیچ و خمی است به همین دلیل وقتی متوجه میشن که مسیر طولانی پیش رو دارند به سرعت ناامید میشوند در صورتی که گروه دوم درک میکنند که سلامت روان یعنی مجموعه ای از مهارت ها که باید برای ان تمرین کنند،صبور باشن و شاید تا سالها برای رشد و پرورش این مهارت ها تلاش کنند چون به خوبی میدانند که مشکلات شخصی و مرتبط با روان یک شبه حل و فصل نمیشود و نیاز به مسئولیت و تعهد بالایی دارد و اگر با یک مثال بخواهیم قال قضیه را بکنیم به این صورت که مهارت های رشد فردی بیشتر شبیه اسکی کردن در سراشیبی هست زمان میبرد تا سرعت بگیری اما از یه جایی به بعد مهمترین کاری که برای بیشتر شدن سرعتت میتوانی انجام دهی این است که هیچ کاری نکنی که خود همین مهرات بسیار سخت و دشوار است