خانم دكتر ميشه بگيد اصلا طرحواره ها چه جوري در ذهن ما شكل مي گيرند ؟

طرحواره‌ها در اوایل زندگی شکل می‌گیرند، به حرکت خود ادامه می‌دهند و بنا بر اصل حفظ هماهنگی شناختی (حفظ دیدگاه باثبات در مورد خود و دیگری) خودشان را بر تجارب بعدی زندگی تحمیل میکنند، حتی اگر هیچگونه کاربرد دیگری نداشته باشند. طرحواره برای بقای خودش می‌جنگد و فرد با آن احساس راحتی می‌کند. افراد به سمت وقایعی کشیده می‌شوند که با طرحواره‌هایشان همخوانی دارد و به همین دلیل تغییر طرحواره‌ها سخت است. چهار دسته از تجارب اولیه زندگی روند اکتساب طرحواره ها را تسریع می‌کنند: ۱- عدم ارضا نیازها: می تواند منجر به شکل گیری طرحواره‌هایی همچون محرومیت هیجانی و رها شدگی شود. ۲- ارضا بیش از حد نیازها: می تواند منجر به شکل گیری طرحواره‌هایی همچون وابستگی/ بی کفایتی و استحقاق بزرگ منشی شود. ۳- آسیب دیدن و قربانی شدن: می تواند منجر به تشکیل طرحواره‌هایی همچون نقص/شرم، بی اعتمادی/بدرفتاری و یا آسیب پذیری نسبت به ضرر شود. ۴- درونی سازی یا همانند سازی با افراد مهم زندگی. علاوه بر این چهار دسته تجارب، خلق و خو نیز در شکل گیری طرحواره‌ها تأثیر دارد. حتی خلق و خو در درونی سازی با افراد مهم موثر است. خلق و خوی کودک تعیین می کند که آیا با ویژگی افراد مهم زندگیش همانند سازی می‌کند یا خیر. مثلاً کودک افسرده خو احتمال کمتری دارد که سبک خوشبینانه والدین خود را در مقابل بدشانسی‌ها درون سازی کند زیرا رفتار چنین والدی آنقدر مخالف طبع کودک است که نمی‌تواند آن را جذب کند. ابعاد خلق و خو عبارتند از: پایدار یا بی‌ثبات، خوشبین یا افسرده خو، خونسرد یا مضطرب، حواس پرت یا وسواسی، پرخاشگر یا منفعل، بازیگوش یا تحریک پذیر، اجتماعی یا خجالتی اما نیازهای هیجانی هر انسان عبارتند از: ۱- دلبستگی ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش) ۲- خودگردانی، کفایت و هویت ۳- آزادی در بیان نیازها و هیجان های سالم ۵- خود انگیختگی و تفریح ۶- محدودیتهای واقع بینانه و خویشتن داری لذا تجاربی که فرد داشته و شیوه ی برآورده شدن نیازهایش و همچنین خلق و خوی فرد دست به دست هم می دهند تا یک طرحواره در فرد شکل بگیرد.